یک: روزهای پس از عاشورا، برای شیعیانی که یک دهه ظاهر و باطن خود را کربلایی کردهاند، روزهای سختی است؛ سخت و حزنآلود. انگار گریهها بعد از آن همه جاری شدن بر گونهها، به اسارت چشمها میروند! محبوس میشوند و تازیانه فرو نیامدن میخورند! شلاق نباریدن در شام بی حسینیه! شام بی روضه! خرابه بی تکیه! کنج رنج! آرام آرام از تعداد پرچمها و داربستها و کتیبهها کم میشود. و همین خداحافظی، مترادف با غم میشود. خداحافظ لباس مشکی! خداحافظ شال سیاه! آنقدر هست که آدمی خو میگیرد به سبک زندگی دهه اول محرم. گیر کردن پشت دسته زنجیر زنی، صدای طبل و سنج، گهواره سبز علیاصغر (ع) و اسکناسهای آویزان، زنان پشت دسته، دختران شمع به دست، تردید در انتخاب مسجد و حسینیهای که بیشتر فاز بدهد، ته دیگ ملس روی غذای نذری، معطل شدن برای آمدن سخنرانی که از اول صبح تا آخر شب، چند جا برای اجرا میرود، شعارنویسی پشت شیشه ماشین، رفتن به روضه «آقا» در بیت رهبری و دیدن حضرات مسؤول در خیابان فلسطین جنوبی، نگاه کن! فلانی…، دیر رسیدن به مراسم و خیابان نشستن و غذای «آقا» را گرفتن آنهم در حالی که هنوز ابتدای سخنرانی است، یاد کردن از بیت رهبریهایی که 3 نفر توی یک سینی بزرگ، بهترین قرمه سبزی تمام عمرمان را میخوردیم، بچه زرنگهایی که یک نفره از پس یک سینی بر میآمدند، زنگ موبایلهای محرمی، سینه زنی با لباس و بی لباس… وه که چه زیباست دهه اول محرم. حسین (ع) از جان خود و اولاد و اصحابش، حتی حرمش، به آن وضع گذشت و به جای همه بنیآدم، تاوان پس داد، بلکه «حق»، همواره مجال پیروزی بر «باطل» داشته باشد. گمانم «هستی» بهایی دارد و بهای آن را سیدالشهدا پرداخت. در ازای زندگی با عزت اولاد آدم، حتما باید آنگونه به شهادت میرسید حسین (ع) و آنگونه به اسارت میرفت زینب (س). شاید یکی از رموز ماندگاری عاشورا این باشد که آدمی در ضمیر خود به خوبی میداند زندگیاش مدیون ریختن کدام خون بر زمین کربلاست. هیچ کسی حتی کسانی که عاشورا را زنده نگه میدارند، منتی سر ارباب ندارند. آن سر بالای نی، تا همیشه تاریخ از بشریت طلبکار است. حسین (ع) اگر نبود، کدام کربلا؟ کدام عاشورا؟ کدام اربعین؟ کدام دهه اول؟ و کدامین زندگی و سبک زندگی؟!
دو: روز عاشورای امسال با روز بسیج یکی شده بود. عاشورا همه غرق عاشورا هستند و از بسیج کمتر سخن به میان رفت. لیکن چه باک که بسیجی ترین روز همه تاریخ، روز عاشوراست. اگر بسیج یعنی شجاعت، اخلاص، ایثار، از جان گذشتن، فداکاری، جانبازی، مظلومیت و شهادت با لب تشنه، و اگر بسیجی یعنی همت سر جدا و احمدی روشن آغشته به خون و باکری مجنون و غلام کبیری گمنام و حاج احمد یکه تاز و کاظمی باب شهادت، نمونه ناب تر یومالله بسیج، روز عاشوراست و بسیجی ترین مردان همه روزگاران، اصحاب امام حسیناند. عاشورا یعنی بسیجی ترین زمان. کربلا یعنی بسیجی ترین مکان. «قاسم بن الحسن» اگر بسیجی نبود، آیا باز هم شهادت را «احلی من العسل» میدید؟! «حبیب» اگر بسیجی نبود، آیا پیری را برای رهایی از معرکه، بهانه نمیکرد؟! «عبدالله بن الحسن» اگر بسیجی نبود، آیا باز هم روانه گودی قتلگاه میشد تا بی نیاز از اذنهای ظاهری و ولایت پذیریهای دنیایی و استخاره بازیهای مسخره، مدافع ارباب بیکفن شود؟! اگر این اسوهها را کوچک و امروزی کنید، شک ندارم به «حاج بخشی» میرسید. به «عمو حسن» میرسید. به «حسین فهمیده» و «بهنام محمدی» میرسید. بسیجی عباس بن علی (ع) بود که به بسیجی حسین خرازی آموخت؛ «والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابدا عن دینی». بسیجی «عبدالله بن الحسن» بود که به بسیجی عبدالمجید رحیمی یاد داد؛ اگر امام تنهاست، در شناسنامهات دست ببر و از دین خدا دفاع کن. الحق آنچه در جبهههای ما گذشت، قطعهای از عاشورا بود. شهدای ما نشان دادند «فرهنگ بسیجی»، همان «فرهنگ عاشورا» است و لشکر امام حسین (ع) هرگز بی بسیجی نمیماند. تقارن روز عاشورا و روز بسیج، تبلور یک فرهنگ است: «فرهنگ مقاومت». با مقاومت، خون همیشه بر شمشیر پیروز میشود.
سه: واضح است که بسیج و عاشورا همیشه با هم همافزایی دارند. ما سیدالشهدا را با شهدایمان بهتر شناختیم. ما کربلا را با «کربلای 5» بهتر شناختیم. ما علم علمدار را با «فجر 5» بهتر شناختیم. ما عاشورا را با بسیج بهتر شناختیم. ما «حر» را با شهید شاهرخ ضرغام بهتر شناختیم. ما علقمه را با رود دویرج بهتر شناختیم. ما معجر زینب را با «چادر روز دهم» همسران شهدا بهتر شناختیم. ما عطر خاک کربلا را با رایحه مزار پلارک شهید بهتر شناختیم. ما بینالحرمین را با قطعههای بهشت زهرا بهتر شناختیم. ما پرچم حسین (ع) را با چفیه شهدا بهتر شناختیم. ما خیمه ارباب را با سنگرهای ساده بهتر شناختیم. ما امضای شهادت نامهها را با دستخط خاکی وصیت نامهها بهتر شناختیم. ما زخم سم اسب را با شنی تانکها بهتر شناختیم. ما تیر 3 شعبه در گلوی علیاصغر (ع) را با حنجره خونآلود شهید دستواره بهتر شناختیم. ما آخرین دقایق کربلا را با «آخرین روزهای زمستان» بهتر شناختیم. ما گودی قتلگاه را با قتلگاه شهدای والفجر مقدماتی بهتر شناختیم. ما کفالعباس را با فکه عباسهای تشنه لب بهتر شناختیم. ما مشک پاره عموجان را با قمقمههای خالی بهتر شناختیم. ما اربا اربا را با بچههای کانال کمیل بهتر شناختیم… و البته که ما امام حسین (ع) را با خمینی و خامنهای بهتر شناختیم. پس نه فقط عاشورا و بسیج با هم همافزایی دارند، بلکه نظام مقدس جمهوری اسلامی و عاشورا نیز در راستای هم اند. من واقعا متاسفم برای بعضی روزنامههای دوم خردادی. هنوز دهه اول محرم بود که نوشتند: «زنده ماندن عاشورا نزد ملت ایران ربطی به حکومتها ندارد». سوالم این است: حتی حکومت 300 هزار شهید؟! آیا از خون شهدا و خون دل این همه مادر شهید، خجالت نمیکشید؟! البته هیچ شکی نیست که مردم ما صرف نظر از حکومتها، همیشه دوستدار عاشورا بوده و هستند اما یادتان رفته که زمان شاه، اغلب «یا حسینها» را باید زیرزمینی میگفتید؟! یادتان رفته که سالهای کرکری رژیم شاه، تاسوعا و عاشورا باید مخفیانه برگزار میشد؟! نظامی مثل نظام جمهوری اسلامی، به عزاداری امام حسین (ع) کمک مادی و معنوی میکند. این را وظیفه خود میداند. خود را خادم سینه زنان حسین (ع) میخواند. شرایط باشکوه ترین عزاداریها را در جای جای ایران فراهم میکند. این عزاداریها را پوشش رسانهای میدهد. از اینها گذشته، با احیای دوباره فرهنگ بسیجی، بر قوت و قدرت اثرگذاری عاشورا اضافه میکند. سخنران تربیت میکند. مداح معرفی میکند. این روزها اگر عزاداری عاشورا قلبی داشته باشد، این قلب نازنین حتما در ایران عزیز ما میتپد. عاشورا، اینقدر که نگاهها متوجه ایران است، متوجه هیچ کجای دیگر نیست. آیا در این التفات، این عشق مضاعف، این جوشش و این سبک زندگی یا آن سانسور «یا حسین» و آن اختناق، میتوان منکر نقش مثبت و منفی حکومتها شد؟! رژیم پهلوی نه فقط با کربلا و عاشورا همافزایی نداشت، که اتفاقا عزاداری برای امام حسین (ع) عامل فروپاشی زودتر دودمان ستم شد. جمهوری اسلامی نزدیکای محرم، مثل همه مردم، عشق میکند اما رژیم ستمشاهی در آستانه محرم، به خود میلرزید. نشان به نشان بسیج، شهادت، مقاومت و بسیاری مولفههای دیگر، حتی مولفه مقدس راهیان نور، نظام جمهوری اسلامی با دستگاه عاشورا همافزا عمل میکند. روزگاری در همین ملک، راس نظام فقط برابر ابرقدرتها گردن خم میکرد، امروز اما مسؤولان ما یکی هم از آنرو نماد مقاومت مقتدرانهاند که بر مدار عاشورا حرکت میکنند.
چهار: در حاشیه محرم امسال اما سایت «بازتاب» نزدیک به خاندان هاشمی، همین که به عزاداران سیدالشهدا رسید، کمافیالسابق یاد تذکر به دختران و پسران افتاد! و ناگهان داعیهدار حجاب شد! بیاییم و نظاره کنیم نفاق را. این جماعت، هر جا که امر نظام دائر بر امر به معروف و نهی از منکر باشد، علیالدوام میگویند: «مهم دل جوانان است، از ظاهر افراد نباید باطنشان را رصد کرد، حجاب زوری نمیشود، از کجا معلوم جوانان با ظاهر خاص، از دیگران که مراعات میکنند، بهتر نباشند و…». من واقعا ماندهام چرا این جماعت، همچین که به امام حسین (ع) میرسد، خوی روشنفکری خویش را فراموش میکنند؟! چه عداوتی دارند بعضیها با رونق مراسم ارباب بیکفن ما؟! ایشان نگران حجابند یا شور و شعور حسینی، آزارشان میدهد؟! پس گله نکنند که چرا دقیقا 3 روز پس از عاشورای هشتاد و اشک، روزگار فتنهشان با یک سیلی سرخ حسینی در یومالله عزیز 9 دی به خاک سیاه مینشیند. عاشورا را بزنی، و منافقانه بزنی، از عاشورا تودهنی بدی میخوری. این سنت الهی است. ما هرگز فراموش نمیکنیم روزگاری را که یکی از تئوریسینهای مفلوک دوم خردادی، پرده از نفاق دار و دسته اش کنار زد و علیه رونق روزافزون مراسم عزای ارباب در همه جای شهر؛ از پایین شهر گرفته تا بالای شهر، نقد مفصل نوشت. آنچه با قیام اباعبدالله و اقامه عزای سیدالشهدا تعارض دارد، نه نظام مظلوم جمهوری اسلامی، بلکه دودمان زر و زور و تزویر است. فرهنگ عاشورا استاد پنبه کردن انواع و اقسام فتنههاست. من البته همین جا بگویم: زنده باد آن دستههایی که توی خیابان آمدند و صادقانه و از روی درد دین، در پلاکادری نوشته بودند؛ «خواهرم! برادرم! حسین برای احیای دین به شهادت رسید. بیاییم هم حجاب را و هم چشم را پاک نگه داریم». این غیرت کجا و آن «فی قلوبهم مرض» کجا؟ که هر روز، شبانهروز علیه حجاب و عفت و پاکدامنی نسل جوان نقشه میریزند و بی دینی را ترویج میکنند، لیکن به عزای ارباب که میرسد، حجاب را چماق میکنند سر عاشورا! شریح قاضی بعد از اینها! خوارج ترینها!
پنج: در باب روضه و سینه زنی و شور حسینی اما هر سال که میگذرد، «حکومت خون» دیدنی تر میشود بر قلوب انسانها. باید خاضعانه ممنون بود از سخنران و مداح گرفته تا سینه زن و چایآور و حتی آن 2 عزیز بسیجی که در مسجد دانشگاه صنعتی شریف، کفش عزادار حسین (ع) را واکس میزدند. از این زیباتر، دستگاهی در عالم نیست. کاش بهشت، جایی همین حوالی باشد. شکر خداوند منان، امسال شاهد کمترین انحرافات در اقامه عزا برای سیدالشهدا بودیم. در یک کلام سنگین بود اغلب مراسم و متناسب با شأن عاشورا. واقعا داشتم فکر میکردم چرا «باز این چه شورش است» و «ای اهل حرم!» و «آه از آن ساعتی» و… در گذر این همه سال، مانا و ماندگار ماندهاند اما بعضی شعرها و شورها عمر درازی نداشتهاند؟! شاید علت این باشد که در آثار همچنان زنده، عناصر حماسه و غرور و هنر و شکوه و غم و مظلومیت و اقتدار و عظمت و وقار، جملگی با هم در یک سروده یا یک سبک سینه زنی جمع شدهاند. سینه را به ضرب عشق باید زد تا خراب نکند استواری کتیبه مانای محتشم را. و الا سبکی است که امروز هست و فردا از مد میافتد. زنده باد دو دمههای دوکوههای، سینه زنی با آداب، اشعار درست، حماسی و منطقی و عدم بهره از آلات غیر متناسب با فضای سینه زنی در جای متمرکز.
آن ابتدا نوشتم: خداحافظ لباس مشکی! خداحافظ شال سیاه! حسین (ع) فقط الگوی مرگ و گریه و عزا نیست. ما سیدالشهدا را اسوه زندگی و تبسم و شادی نیز میدانیم. مگر نه این است که اشک، بویژه اشک برای ارباب، غایت و نهایت لبخند است؟! اگر بهترین گریهها، گریه از اوج شادی است، شیعه مفتخر است به عزای حسین بن علی (ع). مظهر کرامت است آقا اباعبدالله. او رفت… و آنگونه مظلومانه رفت، که ما درست زندگی کنیم. او فدیه جان آدم شد. نه وارث آدم، بلکه وارث آدمیت. باورم هست تعطیل کردن زندگی با عزت، کفران نعمت خون خداست. این را از ما نمیخواهد حسین (ع). بگذریم که ما کشش همه غم کربلا را نداریم. این نسخه فقط برای اهل حرم پیچیده شده. این جناب زینب (س) بود که به اسارت رفت، خورشید را بر فراز نی دید، زندگی را تعطیل کرد، سکینه و رقیه را اسیر دید اما جز زیبایی هیچ مشاهده نکرد. شکر خون خدا برای ما، درست زندگی کردن است. زندگی با عزت. زندگی با شهادت… اما خب! مگر آسان است وداع با لباس مشکی؟! دوست دارم بنویسم؛ خداحافظ شال سیاه! و بعد ادامه دهم: «السلام علیک یا اباعبدالله».
حسین جان! به عشق شما، به اذن شما، لباس مشکی را از تن درمیآوریم اما خوب میدانیم هنوز خواهر شما به شام نرسیده… و آب، همچنان خراب میکند روضه رباب را.
حسین جان! اینجا از آنجاهایی است که فقط باید گفت: میکشی مرا حسین… وطن امروز/ 11 آذر
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]